توسط بسیاری به عنوان موفق ترین آسیاب قند کنیا شناخته می شود ، شرکت قند Mumias یک فاجعه در انتظار وقوع بود. بسیاری خاطرنشان کردند که چگونه شرکت قند Mumias قلعه ای در لاشه کشتی است که صنعت قند کنیا است ، اما فقط نمی دانستند که این فقط یک مسئله زمان است. همانطور که بزرگان خرد گفتند: "Ukiona cha mwenzako cha nyolewa، tia chako maji". ضرب المثل به این معنی است که اگر می بینید که سر همسایه شما تراشیده می شود ، به زودی سر شما نیز تحت همان حالت قرار می گیرد - بنابراین بهتر است سر خود را برای اصلاح صاف تر مرطوب کنید ، در غیر این صورت مجبور به اصلاح تراشیدن دردناک و خشک می شوید.
اما صنعت قند کنیا چه مشکلی دارد؟ صنعت قند کنیا در محاصره قانونی است. مسئله معمولی کنیایی در مورد وضع قوانین برای مقابله با یک مشکل در اینجا مشهود است. بسیاری از کارخانه های قند کنیا متعلق به دولت است و به آرامی تحت مدیریت نادرست و فساد کاهش یافته است. انتصاب یاران سیاسی و مدیریت قبیله ای در چنین شرکت هایی به این معنی است که افراد فاقد صلاحیت برای رهبری این شرکت ها منصوب می شوند.
همین مدیریت به سختی می تواند در مقابل فرو بردن انگشتان خود در شیشه قند مقاومت کند و در نهایت آرام آرام کارخانه ها را به سطحی می خورند که نتوانند کار کنند یا اگر بتوانند کار کنند با هزینه های بسیار بالا این کار را انجام دهند. در جاهای دیگر، صنایع قند در جاهای دیگر متعلق به افراد تجاری است که به خوبی از آنها مراقبت می کنند و فقط سود می خورند. برای افزایش سود، کارخانههای شکر در کشورهای دیگر با هزینههای کمتر و با راندمان بالاتر اداره میشوند که هزینهها را به حداکثر میرساند و در عین حال تلاش میکند تا محصول خود را تا حد امکان مقرون به صرفه نگه دارند تا با رقبا مبارزه کنند.
این در نهایت منجر به موقعیتی شد که می توانید به نحوی یک برزیلی پرتغالی زبان را متقاعد کنید که به زبان انگلیسی مبتلا به زبان مادری به شما شکر بفروشد. سپس در کشتی سوار شکر می شوید، جایی که 6 ماه در دریای آزاد و یک ماه دیگر را در بندر ناکارآمد مومباسا سپری می کند. سپس بر روی یک کامیون به نایروبی بارگیری می شود که هزینه ای متناسب دارد. با رسیدن به نایروبی، کنیاییها همچنان شکر شما را ارزانتر از شکر موجود در کمربند قند کنیا میبینند، فقط چند ساعت با نایروبی فاصله دارد.
هنگامی که حقیقت تلخ این موضوع بر ما آشکار شد، کشاورزان بدبخت ما فریاد زدند و سیاستمداران ما به طور واکنشی دست به کار شدند. با توجه به اینکه همه مایل به خوردن غذا هستند، یک راه حل آشنا "برد-برد" پیدا شد. ما برای محافظت از "کشاورزان خود" و کارخانه های مالیات دهندگان، قانونی را برای ممنوعیت یا محدود کردن واردات شکر ارائه خواهیم کرد. نابغه، درسته؟ اشتباه. در کنیا، قوانین برای فقرا هستند، ثروتمندان قوانین را صرفاً پیشنهادی می دانند که ممکن است تصمیم بگیرند از آن حمایت کنند یا نادیده بگیرند.
با بالا رفتن هزینه ناکارآمد تولید شکر کنیا، تفاوت قیمت شکر تولیدی کنیایی و شکر وارداتی افزایش یافت. بچههایی که ماشینهای بزرگ تیره رنگی میرانند، متوجه شدند که اگر بتوانند شکر را به بازار کنیا وارد کنند و آن را به قیمت کنیا بفروشند، میتوانی با قول دادن به اینکه به عنوان یک واسطه خدایی عمل میکند، پول خود را سریعتر از یک پیامبر دوبرابر میکند.
در همین حال، الشباب، در تمام طول مسیر در سومالی، متوجه شد که اگر بتوانند شکر وارد کنند و آن را در کنیا بفروشند، به راحتی می توانند جنگ خود را با کنیایی ها تامین کنند. در کنیا، بازاری آماده در بازرگانانی یافتند که شکر را وسیله ای سریع برای ثروتمند شدن می دانند. سازمانهای دولتی که قصد داشتند ممنوعیت شکر وارداتی را رعایت کنند، دیده نشد. از پولی که به عنوان رشوه بر سرشان می بارید پناه گرفته بودند.
به هر حال، اگر کسی با رشوه به گونه شما سیلی بزند، گونه دیگر را به او پیشنهاد می کنید... اینجا متوقف نشد. کسانی که برای اداره کارخانجات قند ما گمارده شدند دریافتند که اگر شکر وارد کنند و آن را به عنوان شکر محلی دوباره بسته بندی کنند، باید تمام شب را بیدار بمانند و فقط تمام پولی را که وارد شده است بشمارند. بنابراین، قانونی برای حمایت از صنعت قند کنیا فقط نتیجه داده است. به کنیاییهای درمانده که مجبور میشوند دو برابر مبلغی که باید برای شکر بپردازند.
کشاورزان فقیری که قرار بود تحت حمایت قوانین قرار بگیرند، اکنون میلیاردها دلار از کارخانه های قند بدهکار هستند. هنوز از کنیاییها خواسته میشود تا میلیاردها دلار برای نجات این کارخانههای قند صرف کنند تا برای چرخه بعدی و اجتنابناپذیر فروپاشی آنها آماده باشند. علاوه بر این، کنیا که بخشی از COMESA است، موظف است به کشورهای همسایه اجازه دهد شکر خود را در کنیا بفروشند. با این حال، کنیا دائماً درخواست تمدید مهلت را در هر سال به بهانه نظم بخشیدن به صنعت قند خود داده است.
مردی خود را در یک دسر می بیند که نه آب دارد و نه غذا و با تمام وسایلش سرگردان است. خوشبختانه مرد توسط هلیکوپتری پیدا می شود که می تواند او را نجات دهد، اما مرد مجبور است وسایل خود را در بیابان رها کند. مرد استدلال می کند که نمی تواند وسایل خود را ترک کند زیرا فقیر خواهد ماند. هلیکوپتر می رود و مرد بیشتر در بیابان گم می شود. یک هلیکوپتر دیگر می آید و دیگری، اما مرد هنوز آماده نیست که وسایلش را رها کند. این مرد کنیا است.
زمان آن فرا رسیده است که دولت کنیا صنعت شکر را به شرکت های خصوصی شکر بسپارد و به شرکت ها یا افراد دیگر اجازه دهد کارخانه های شکر شکست خورده را تصاحب کنند. قوانین حمایت از صنعت قند نیز باید کنار گذاشته شود، در کنار قوانینی که تعیین می کند چگونه و چه کسی می تواند یک کارخانه قند را اداره کند. قوانین فقط یک دریچه ضعیف است که تلاش می کند سیل سیل سیل شکر ارزان را از هر جای دیگری به جز کنیا متوقف کند. تنها کسانی که از این کار سود می برند، مردان تاجر حیله گر و قدرتمند هستند که از طرف ما غذا می خورند.
گویی درسی نگرفته ایم، همان آشفتگی در صنعت ذرت تکرار می شود، جایی که دولت در حال راه اندازی صنایع آسیاب آرد برای «حمایت از مصرف کنندگان» است. واردات ذرت نیز برای "حمایت از کشاورزان" ممنوع است و هیئت ملی غلات و محصولات دولتی که یکی از خریداران عمده ذرت است، اکنون آسیاب می شود. De ja vu، شما قبلاً چیزی مشابه شنیده اید، نه؟ همانطور که گفته شد، تاریخ برای کسانی که از آن عبرت نگیرند باید تکرار شود.